اندیشه کردن در قرآن کلید نجات انسان و تقرب به خداست. - امام خمینی (ره)

مذاهب اهل سنت هم قائل به ولایت فقیه هستند/ حاکمیت بالذات در اختیار چه کسی است؟

حقیقت ایمان به خدا با ایمان به حاکم بالذات بودن خدا ملازمت دارد و این یک بحث بسیار بنیادین است که نه‌ تنها در مباحث نظام سیاسی اثرگذار است، بلکه در همه مباحث فقه اجتماعی و فقه کلان نیز این پایه و این بنیان اثر خود را خواهد گذاشت.

 با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی‌و مضاعف شدن این هجمه‌ها در سال‌های اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی‌و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت‌الله محسن اراکی می‌تواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

*رسالت پیامبران رسالت فرمان‌روایی و برپایی حکومت

در بحث‌های گذشته، ابتدا تعاریف واژه‌های اساسی مباحث را مطرح کردیم که خود مبحث تعاریف مبحث بسیار مهمی‌بود، مثلاً سیاست یعنی چه؟ فقه سیاسی یعنی چه؟ تعریف ما هم تنها مبتنی بر مفاهیم فقهی نبود، بلکه هم مفهوم فقهی سیاست را بحث کردیم و هم مفهوم عرفی و علمی‌متعارف را مطرح کردیم. پس از آن بحث به جهان‌بینی سیاسی رسیدیم و بیان کردیم که هر نظام سیاسی -چه نظام دینی و چه غیر دینی- قطعاً مبتنی بر یک  جهان‌بینی است پس نظام سیاسی نمی‌تواند بدون جهان‌بینی باشد. در گام بعد این جهان‌بینی را که زیر بنای نظام سیاسی است به تفصیل بحث کردیم.

این مباحث در جلد اول فقه نظام سیاسی موجود است؛ در آنجا ما بیان کردیم که قوام سیاست به امر و نهی است؛ سیاست به معنای نظم‌بخشی به جامعه به‌وسیله عوامل الزامی‌است. این موارد اساس بحث سیاست است فلذا بیان شد که وقتی پیامبران می‌فرمایند که ما برای مردم آمده‌ایم و برای مردم «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون‏» هستم، یعنی برای فرمانروایی سیاسی آمده‌ایم. اطیعونی یعنی مرا اطاعت کنید. حتی نفرمودند «و اطعیوه»، یعنی پیامبران نیامدند که بگویند مردم از خدا اطاعت کنید و ما با شما کاری نداریم و فقط پیامبر و مبلغ هستیم و کاری غیر از تبلیغ نداریم.

همچنین بیان شد که درست است که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین‏» یا «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین‏» این درست اما بلاغ چه چیزی؟ بلاغ برای اطیعونی است. انبیا در روش اجرا از روش برهان و اقناع استفاده می‌کنند، اما خود رسالت آنها رسالت فرمانروایی و برپایی حکومت است.

در مباحث گذشته در جلد دوم فقه نظام سیاسی، شروع به مقدمات بحث فقه نظام سیاسی شده است؛ به طور مثال، تبیین شده که تاریخچه تشکیل دولت در جامعه بشری چه زمانی بوده است. البته این بحث را از دیدگاه منابع دینی اسلام بررسی کردیم. بیان کردیم که از دیدگاه منابع دینی تشکیل جامعه بشری همراه با شکل‌گیری دولت بوده است؛ از روزی که در کره زمین جامعه‌ای به نام جامعه بشر شکل گرفته است، فرمانروایی سیاسی هم شکل گرفته است.

این نظریه اصلی اسلامی‌است: هر جا دو نفر روی کره زمین باشند حتماً یکی از آنها باید امام باشد، یعنی حتی اگر دو نفر هم باشند باید حکومت داشته باشند و یکی آمر و دیگری مأمور باشد. لذا در این باره روایات زیادی هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعه وجود دارد. برای مثال در صحیح مسلم این روایت آمده است: «الامر فى قریش‏ ما بقى‏ منهم اثنان‏» اگر دو نفر هم باشند باید یکی از آنها امام قریشی باشد.

حاکم بالذات خداوند متعال است، نه مردم

در این جلد، به شکل مفصل تاریخچه تشکیل حکومت را بحث کردیم و بیان شد بر طبق منابع دینی اسلام دو دوره از تشکیل حکومت‌ها در جامعه بشر وجود داشته است. در ادامه به نظریه نصب در مسأله حاکمیت پرداختیم و بیان کردیم: در حاکمیت باید یک حاکم بالذات داشته باشیم، آن حاکم بالذات کسی است که به‌صورت ذاتی حق حاکمیت داشته باشد، که طبق نظریه اسلامی‌حاکیمت بالذات خداوند است و اگر کسی معتقد باشد که حاکمیت بالذات برای مردم است، اینجا یک تناقض و یک دور عجیب و غریبی به وجود می‌آید که از لحاظ منطقی قابل قبول نیست؛ اگر کسی چنین چیزی را قائل شود یک دور باطلی را طی کرده است. البته مفصل بحث شده است که این موضوع معذور عقلی دارد؛ حاکمیت مخصوص ذات اقدس متعال است.

همچنین بیان شد که در اکثر مواردی که در قرآن کریم مفهوم «شرک» آمده، شرک به معنی اطاعت است؛ شرکا شما یعنی آنهایی که در کار خود شریک کرده‌اید، یعنی فرمان آنها را در مقابل فرمان الهی، واجب الطاعة دانستید؛ «الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه‏» دون الله همان کسانی هستند که؛ «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلا» شما آنها را در کنار خدا به عنوان حاکم پذیرفتید و خداوند اذن به حاکمیت آنها نداده بود.

به دلیل اینکه از اول قرآن کریم تا به آخر در اکثر آیاتی که مسأله شرک و توحید مطرح شده است نظر به این دارد. فلذا در روایت آمده است که بنی‌امیه اجازه ندادند که مردم با مفهوم شرک آشنا شوند؛ «إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ، وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ‏ الشِّرْکِ‏، لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوه‏» به دلیل اینکه اگر می‌خواستند شرک را توضیح دهند مسأله شرک در اطاعت به خوبی تبیین می‌شد.

در هر صورت این مسأله که حاکمیت بالذات در اختیار چه کسی است مسأله‌ای بنیادین است. به مناسبت در جلد اول و دوم بحث شده است که در حقیقت ایمان به خداوند متعال با ایمان به حاکم بالذات بودن خداوند متعال ملازمت دارد و این یک بحث بسیار بنیادین و مهمی‌است که نه‌تنها در مباحث نظام سیاسی اثرگذار است بلکه در همه مباحث فقه اجتماعی و فقه کلان نیز این پایه و این بنیان اثر خود را خواهد گذاشت.

بنابراین وقتی خداوند حاکم بالذات است اگر می‌خواهد این حاکمیت اعمال شود، نمی‌تواند بدون نصب یک نفر حاکم، این هدف را جلو ببرد. یا مانند حکومت‌های عرفی که اگر بیان کردیم که مثلاً یک حکومت مرکزی در آمریکا وجود دارد، این حکومت اگر بخواهد حاکمیت داشته باشد باید حُکام و آن کسانی که در استان‌ها حاکمیت دارند مجاز به حکومت از جانب آن حاکمیت مرکزی باشند و إلا حاکمیت حکومت مرکزی نمی‌شود و تبدیل به چند حکومت خواهد شد. لذا خداوند که حاکمیت بالذات متعلق به اوست در جامعه بشری باید یک نفر از سوی او مجاز به نصب برای حاکمیت باشد.

در ادامه نظریه نصب به‌ وسیله انبیا و بعد نصب رسول اکرم(ص) مفصل بحث شد. ادله نصبِ رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) را هم در قرآن کریم، هم در روایات -در منابع شیعه و سنی- را بحث کرده و به نصب به‌وسیله فقیه رسیده و به شکل مفصل ادله نصب فقیه را برای ولایت بحث شد. این موضوع را هم از منابع شیعه و هم منابع اهل سنت بررسی کردیم، حتی مسأله نصب فقیه را در منابع اهل سنت هم اثبات و استدلال کردیم.

مذاهب اهل سنت هم قائل به ولایت فقیه هستند

در بحث حاضر، بحث در رابطه با کلام فقهاست؛ یعنی ولایت فقه در کلام آنها چگونه است. قبل از این بحث به نظریه فقهای اهل سنت را هم بحث کرده و به این نتیجه رسیدیم که مذاهب اهل سنت هم قائل به ولایت فقیه هستند و آنها هم بیان می‌کنند که ما اگر بخواهیم «ولی» را انتخاب کنیم باید عالم و عادل باشد. اما یک بحث دیگری دارند و می‌گویند اگر یک حکومتی آمد و به اسم اسلام برپا شد –البته اغلب آنها می‌گویند- باید آن حکومت را قبول کرده و نباید علیه آن شورش کرد. اما همان‌ها هم می‌گویند که اگر خود ما بخواهیم حاکمیتی را اعمال کنیم باید یک فقیه عادل بر سر کار باشد.

در ادامه به بحث از علمای شیعه رسیدیم؛ بحث از مرحوم کلینی و صدوق شروع شد [و بعد از بررسی کلام بقیه بزرگان] به نظر حضرت امام خمینی در این باب رسید. ما این تاریخ فقهی را به چهار بخش تقسیم کردیم که در مباحث قبل تبیین شده است. حال بحث این قسمت را در رابطه با فرمایشات حضرت امام خمینی می‌پردازیم.

امام خمینی مبحث ولایت فقیه را در یک شرایطی آغاز کردند که واقعاً هیچ نشانه و علامتی در مسیر اجرای آن وجود نداشت؛ ایشان در اوج اقتدار نظام شاهنشاهی بحث ولایت فقیه را مطرح کردند و حتی خود حضرت امام هم در شُرف این بود که از اینکه این نهضت به نتیجه برسد قطع امید کند. لذا نظریه ولایت فقیه را که ایشان مطرح کرده است ربطی به حاکمیت خود او به عنوان فقیه نداشته و تنها یک بحث فقهی صرف است.

نظریه امام در این بحث را به چند بند تقسیم کرده و به آنها خواهیم پرداخت. یعنی اصولی را که امام آنها را پایه‌ریزی کرده و بر مبنای آن اصول به نظریه ولایت فقیه پرداخته است را توضیح خواهیم داد.

همه ادیان برای برپایی حکومت آمده‌اند

اصل اول این است که اسلام و همه شرایع و ادیان الهی برای برپایی حکومت به وجود آمده‌اند و در حقیقت کار اصلی ادیان و معنای شریعت همین است. به نظر ما هم با توجه به آیه کریمه که می‌فرماید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی‏ إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیب‏» تا جایی که می‌فرماید: «فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم‏...» شریعت و شرایع الهی همه بر پایه همین بوده‌اند و انبیا هم مأموریتی از سوی خداوند متعال برای اقامه این حکومت بوده‌اند.

در حقیقت کار خداوند حکمرانی در جهان است و قرآن کریم خداوند را به این شکل تعریف می‌کند: «مَلِکِ النَّاس‏»، «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ...» منتها این مَلِک، مَلَک قدوس، منزه و پاک است، ملک کامل و عادل است. کار خدا مَلِکیّت است و باید ملکیت خود را در جامعه بشر اعمال کند و برای همین، انبیا را فرستاده است تا سلطنت و حکومت الهی اعمال شود. این اصل اولی است که حضرت امام در تبیین این نظریه بر روی آن تاکید دارند. ایشان در رساله ولایت فقیه می‌فرمایند: «در حقیقت مهم‌ترین وظیفه انبیا(ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است».

یعنی اینکه کسی بگوید انبیا تنها برای تبلیغ احکام الهی آمده‌اند،اشتباه است. بلکه تبلیغ هم مقدمه اجرای احکام و پیاده کردن آنها بوده است. باید این احکام را تبلیغ و تفهیم می‌کردند تا بتوانند آنها را اجرا کنند. ایشان می‌فرماید: «مهم‌ترین وظیفه انبیا چنین است که البته –یعنی این اجرای قوانین و احکام و برقراری یک نظام عادلانه- با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد، چنانچه که این معنا از آیه شریفه به وضوح پیداست؛ « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» در حقیقت ما انبیا را برای همین فرستادیم؛ برای اینکه مردم قیام به قسط کنند.»

ما نیز در مباحث خود این موضوع را توضیح داده‌ایم که مکلف همه تکالیف اجتماعی مجموعه مردم و حاکمیت هستند. در عبارت «لیقوم الناس» ناس تنها مردم نیستند بلکه مجموعه حاکم و محکوم خواهند بود و آنها قیام به قسط می‌کنند و همه تکالیف الهی اجتماعی به همین شکل است. این را در مباحث خود تبیین کرده‌ و بر روی آن تأکید داریم که فرق بین فقه کلان با فقه فرد همین است؛ فقه کلان یعنی فقهی که مکلف به این فقه و حکم مردم هستند. [همچنین در مطالب قبل] مشاهده شد که مرحوم آقای بروجردی معتقد بودند که اکثر فقه ما فقه اجتماعی است، قسمت اعظم فقه ما فقه کلان و فقه اجتماعی است، فقه فردی بخش کمی‌ از فقه عام اسلام را تشکیل می‌دهد.

امام خمینی در ادامه می‌فرماید: «هدف بعثت‌ها به‌ طور کلی این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده و قد آدمیت راست گردانند و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان‌پذیر است. خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود، مانند رسول اکرم(ص) و خواه پیروان او پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند. کار نبی اقامه حکومت اسلامی‌و اقامه حکومت دینی و اقامه عدل اجتماعی است». ایشان این مطلب را در کتاب ولایت فقیه صفحه 73 نوشته شده است. پس خلاصه اصل اول این بود که هدف و کار انبیا اقامه حکومت بوده است.

تبلیغ دین مقدمه برپایی حکومت

در اصل دوم هم که تا حدودی تکمیل بند اول است، می‌فرماید به حکم عقل و ضرورتِ ادیان، وظیفه انبیا و رسل الهی و به ویژه رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) تنها تبلیغ دین نبوده، بلکه تبلیغ دین مقدمه و وسیله‌ای برای اجرا و برقراری حکومت عدل در جامعه بشر بوده است. امام می‌فرماید: «به حکم عقل و ادیان، هدف بعثت و کار انبیا تنها مسأله‌گویی و بیان احکام نیست.» و در ادامه آن می‌فرماید: «در حقیقت مهم‌ترین وظیفه انبیا برقراری نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است».

خلاصه اصل دوم این است که اگر تبلیغ، وظیفه انبیا بوده این کار در حقیقت مقدمه برقراری حکومت بوده است زیرا وظیفه آنها تنها مسأله‌گویی نبوده و حتی مسأله‌گویی مقدمه عمل به این مسأله یعنی همان اجرا و برقراری حکومت عادلانه دینی و الهی است.

اسلام همان حکومت است

اصل سوم؛ اساساً اسلام به معنای نظام حکومتی است. ما در اسلام اینکه یک چیز سیاست و یک چیز دیگر دینانت باشد را به صورت جداگانه نداریم، یعنی همانی که دین است -یعنی همین دین با همه نماز و روزه و حج و اعتکاف و غیره_ جزء نظام حکومتی است. نظام حکومتی عبارت از خود اسلام است. خلاصه حرف امام در این قسمت این است که اسلام نظام حکومتی است و اسلام همان حکومت است و قوانین اسلامی‌و احکام اسلامی‌و حتی عبادات و تعالیمش همگی قوانین و تعلیمات این نظام سیاسی است.

عبارت ایشان در کتاب البیع این است: «بل یمکن أن یقال: الاسلام هو الحکومة بشؤونها، والاحکام قوانین الاسلام، وهی شأن من شؤونها» احکام الهی هم قوانین این نظام سیاسی است. حال این یک نظام سیاسی ویژه‌ای است که از جمله قوانین آن این است که مردم باید خدا را بپرستند و عبادت کنند و غیره. البته از جمله قوانین آن هم، همان قوانین عدل و اجرای حدود و امثال اینها هم می‌باشد.

این حرف بسیار دقیقی است؛ بنده کلام فقهای زیادی را دیده‌ام اما این دقت و تیزبینی و نکته‌سنجی‌ای که در کلام امام است یک حالتی شبیه به الهام الهی است و ایشان با این نگاه تبیین می‌کنند. این نگاه، نگاه درستی است زیرا اگر به منابع دینی، ادعیه و همه آیات کریمه قرآن دقت شود، مشاهده می‌شود که همین حرف امام بر آنها منطبق است. این نظری هم که گاهی بعضی از فقها به آن مبتلا شدند که یک مقداری از مسائل سیاسی اجتناب می‌کنند، اشتباه است؛ پس مبین است که هر فقیهی از مسائل سیاسی اجتناب کند به واقع دین اسلام را درست متوجه نشده است گرچه فقیه هم باشد زیرا در نگاه به منابع دینی ضعف دارد. نگاه امام نگاه بسیار دقیقی است و اگر کسی دقت کند متوجه می‌شود که این نگاه کاملاً با احکام دینی اسلام هم سازگار است.

منبع خبر:
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

  • اشتراک دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • قرآن پژوهی مالی و حسابداری
  • شرکت دانش پژوهان مالی فرانگر
  • مرکز مشاوره الکترونیک حسابداری, مالی و سرمایه گذاری
  • توسعه توانمندی و فرصتهای شغلی مالی و حسابداری
  • انتخاب برتر محصولات, خدمات و بازار حسابداری, مالی و...
  • توسعه نگر دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • آتیه نگر دانش و سواد مالی مدیران ارشد
  • بهینه نگر دانش و سواد مالی خانواده
  • هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
    Google Analytics Alternative