با فضیلت ترین و ارزشمندترین عبادت ها آن است که خالص و بدون ریا باشد. - امام جواد (ع)

هدف و کارکرد آفرینش انسان در عالم چیست؟ ماموریت انسان در قبال کل آفرینش چیست؟

 

 
 

خداوند خلقت انسان را به عنوان یک خبر بزرگ به اطلاع ملائکه می رساند و در آیات زیر هدف از آفرینش انسان را برای ملائکه مفصل تر توضیح می دهد دلیل مهمی وجود دارد که خداوند ملائکه را در جریان  این واقعة بزرگ، آنهم با این مقدمه و موخره قرار می دهد و آنها را به نوعی به چالش می کشد.

 

«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَةً  قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ  قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره/ 30)
«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ کلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبُِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (بقره/ 31)
«قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا  إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ» (بقره/ 32)
«قَالَ یََادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمَْائهِِمْ  فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَْائهِِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ» (بقره/ 33)


در این آیات نکات مهمی هست که می تواند ما را به پاسخ سوالمان نزدیک کند.
همین که خداوند در مورد خلقت انسان ملائکه را دخیل می کند نشانة ارتباط خاصی بین ملائکه و انسان است. آیات بسیاری در قرآن این ارتباط را نشان می دهد. ظاهراً یک فعل و انفعال دو طرفه بین این دو وجود دارد.


از آیة اول می فهمیم که هدف خداوند از آفرینش بشر  یک نوع تسبیح و تقدیس خداوند است. زیرا ملائکه برای نفی ضرورت خلقت آدم می گویند: « وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» گویا می خواهند بگویند ما به تمام و کمال تو را تسبیح و تقدیس می کنیم حال تو چرا موجودی خلق می کنی که شالودة او طوری است که عصیان و نافرمانی خواهد کرد و خونریزی ها به راه خواهد انداخت. از سوی دیگر می دانستند که هدف از آفرینش انسان همان بندگی است:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/ 56)


ولازمة بندگی، تسبیح و تقدیس است و همه موجودات عالم در حال تسبیح خداوند هستند. پس آنها به خود حق می دهند که بپرسند: در حالیکه نوع ملائکه با تمام وجود و بدون افساد و خونریزی و بدون هیچ گونه تعللی در حال تسبیح و تقدیس هستند چرا باید موجودی با این همه حواشی آفریده شود. مگر او چه خصوصیتی دارد.


اما خداوند می فرماید: «قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»، ظاهراً این موجود جدید عبادتی دیگر گونه خواهد کرد و نوع این مخلوق و عبادتش با دیگران متفاوت خواهد بود به گونه ای که تا آن زمان ملائکه، چنین عبادتی و چنین موجودی ندیده بودند و علم به آن نداشتند. او چیزی دارد که دیگران ندارند و چیزی ندارد که دیگران دارند و این هر دو در آیة زیر آمده است:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الارض و الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (احزاب/ 72)


خداوند امانتی به انسان داده است که فقط خود او توان حمل آن را دارد و آن اختیار انسان است و از سویی انسان علم و عصمتی که سایر موجودات نسبت به ذات باری تعالی دارند، ندارد و او ظلوم و جهول است. و اصلاً لازمه برداشتن بار اختیار اینست که انسان نسبت به عظمت و جلال و جبروت ذات احدیت در پرده و حجاب باشد. و نسبت به بسیاری از حقایق عالم در جهل باشد و این جهل باعث بسیاری از خونریزی ها و فساد ها در روی زمین خواهد بود.


این جهل علت پدید آوردن انسان است و اگر این جهل به علم تبدیل شود دیگر نیازی به این دنیای خاکی و وجود انسان نخواهد بود و این بساط یکسره بر چیده خواهد شد زیرا خداوند می فرماید:
وَ قَالُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ  وَ لَوْ أَنزَلْنَا مَلَکًا لَّقُضىِ‏َ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا یُنظَرُونَ (انعام/ 8)

وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ(انعام/ 9)


اگر چشم انسان به حقایق پشت پرده باز شود دیگر دلیل وجودی انسان از بین می رود و بساط برچیده می شود. یعنی آنچه باعث می شود که خداوند به انسان مهلت بدهد و علی رغم تمام مفسده هایش او را عذاب نکند همین جهول بودن اوست.


از سوی دیگر نوع تحمید و تقدیس انسان نیز متفاوت است و ملائکه برای اولین بار اینچنین عبادتی را در محضر عالم می دیدند. عبادتی که عاشقانه و عارفانه است اما معشوق در پس حجاب است و هرگز به دیدار معشوق بار داده نخواهد شد. انسان بر خلاف ملائکه و سایر موجودات که در محضر او عبادت او را می کنند ، اصولاً محضر معبود را درک نمی کند و اگر خداوند خودش انسان را هدایت نکند اصلاً نخواهد توانست او را بیابد و از زیانکاران خواهد بود. انسان تنها از طریق وحی و از ورای حجاب با خداوند ارتباط برقرار می کند. اما چنانکه خواهیم گفت نور احدیت چنان پر تلالو و پر نفوذ است که بر این جهل و ظلمت غلبه می کند و انسان را علی رغم گرفتاریش در مادیات و دنیای خاکی  در عرش قرار می دهد.


از آیه دوم می فهمیم که این تسبیح و تقدیس با اسماء الهی مرتبط است:
خداوند تمامی اسماء خود که قابل درک در این عالم است را به آدم می آموزد که برخی از آنها قبلاً برای ملائکه آشکار شده بود و خداوند علم آن را به آنها آموخته بود و برخی برای اولین بار برای ملائکه ظهور می نمود و ملائکه تا کنون نشنیده و ندیده بودند و برای آنها قابل درک نبوده است اما ساختار وجودی انسان ایجاب می کند که نه تنها این اسما را درک کند بلکه باعث تجلی این صفات در عالم باشد تا خودش و دیگران از تجلی این اسما لذت ببرند و آن را بستایند.


این آفرینش جلوة تجلی برخی اسما خداوند بود که بدون حضور چنین موجودی قابلیت تجلی نداشته است: اسمائی چون: تواب، ستار، رحمن، رزاق، جبار، غافر
بعد از آفرینش انسان هنگامیکه خداوند اسماء خود را به آدم آموزش داد ملائکه برخی از این اسماء را تازه دیده بودند و نمی دانستند که این تجلی خداوندی چیست؟ تا به آن روز، خداوند در مقابل ملائکه موجودی نیافریده بود که در مقابل خودِ او نافرمانیش را کند و بعد، آن مخلوق پشیمان شود و توبه کند و خداوند او را ببخشد. تا ملائکه اسم "تواب الرحیم" خداوند را ببینند. آنها نمی توانستند تصور کنند که خداوند آنگونه غفار است که اگر انسانی در مقابل چشم همگان قدرت و شوکت بی نظیر خداوند را نادیده گرفته و او را نافرمانی کند و بعد از لذت بردن از این گناه، پشیمان شود و توبه کند نه تنها خداوند او را می بخشد بلکه این انسانِ توبه کننده را دوست دارد .


اینکه بنده ای در مقابل خداوند بایستد و بی مهابا معصیت او را بکند و خداوند به او مهلت دهد و در مقابل گردنکشی های او صبر کند تا آنروز برای ملائکه و سایر عباد خداوند بی سابقه بوده است. آنها آنروز برای اولین بار «صبار وحلیم» بودن خداوند را در قبال دریدگی و گستاخی انسان دیدند . آنها برای اولین بار می دیدند که خداوند به انسانهای ظالمی که با او به دشمنی برخواسته اند روزی می دهد و آنها را از نعمتهای بسیاری برخوردار می گرداند. این جلوة «رزاقیت» خداوند آن چیزی بود که ملائکه ندیده بودند و این اسم را نمی دانستند.


نکتة مهم در این آیه که بسیار کلیدی است اینست که:
ظاهراً حقایق اسما یعنی مسمی ها بر ملائکه عرضه شده است نه اسماء. زیرا هنگام عرضه به ملائکه، به خود آن حقائق اشاره می کند: « عَرَضَهُمْ». نمی توانیم ضمیر «هم» را در این ترکیب به «اسماء» بر گردانیم زیرا اولاً اسما مونث است ثانیاٌ در ادامه می پرسد: « أَنبِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ» یعنی آن چیزهایی که بر شما عرضه شده را نام ببرید و برای آنها اسمی انتخاب کنید و آن اسم را مرجع ستایش خود قرار دهید. چیزی که انسانها همواره به راحتی انجام می دهند. انسان راهی جز اینکه اسماء خداوند را بخواند و از طریق آنها عبادت کند ندارد.


«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (اعراف/ 180)  


«فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ» (الحاقه/ 52)


حتی اگر انسان راه را اشتباه برود و خدایان دیگری برگزیند آنها را نیز با اسماء خواهد شناخت:
«ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (یوسف/ 40)


اما ملائکه آگاهی به اسماء نداشتند و از طریق انسان،  به نوعی تجلی آن اسماء را دیدند و از آن با خبر شدند. والا با علم به اسما نمی توانستند آن مسمی را درک کنند. و این شاید به نوع علم ملائکه بر می گرددکه ظاهراً آنها نمی توانند مفهوم های ذهنی را بدون جلوة بیرونی بفهمند.


نباید در هدف این مذاکرات بین خداوند و ملائکه اشتباه کنیم. ملائکه در جملاتشان، ادعای علم فراتر از انسان و یا دانستن همه اسما یا قابلیت فراگیری و علم آموزی خاصی نکرده بودند که اکنون خداوند بخواهد با یک مسابقه علمی در مورد اسما، آنها را متقاعد کند بلکه آنها ادعا کردند که به طور کامل خداوند را تقدیس و تسبیح می کنند. پس خداوند هم باید به آنها بیاموزد که تسبیح و تقدیس آنها آنطور که فکر می کنند کامل نیست. زیرا اگر کامل بود باید می توانستند اولاً خداوند را با اسماء حسنی تسبیح کنندآنطور که از انسان توقع می رود " فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ" (واقعه/ 74) و ثانیاً باید تمام اسماء الهی را بدانند و خداوند را با آنها تسبیح و عبادت کنند.


و این بخش از آیه "إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ" نیز ناظر به همین بحث است. ملائکه چه گفته بودند که اکنون باید اثبات کنند؟ آنها یک سوال کردند و یک ادعا. سوال این بود که «چرا این موجود را می آفرینی» و ادعا این بود که «ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم و دیگر نیازی به این موجود پر حاشیه برای این کار نیست». "إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ" نمی تواند به سوال برگردد و باید آن را به ادعا برگردانیم یعنی اگر شما راست می گویید و فکر می کنید که عبادت شما بالاتر یا برتر یا کاملتر از عبادت این موجود است خداوند را به این جلوه های جدید تسبیح کنید و یا اگر فکر می کنید که تسبیح و تقدیس شما کامل است پس چرا این جلوات جدید ربانی را نمی شناسید؟ وسپس برای اینکه خداشناسی ملائکه کامل شود آدم مامور می شود که ملائکه را از این حقائق جدید و جلوه های الهی با خبر کند.


از سوی دیگر خداوند هنگامی که امانت را به انسان می دهد و انسان می پذیرد، او را جهول می نامد حال چطور است که این انسان جهول در مسابقه علمی از ملائکه می برد؟ اینطور نیست که خداوند یک مسابقة علمی برگزار کند و به یکی از دو طرف موضوع سوال را بیاموزد و بعد او را پیروز اعلام کند. پس مسابقه علمی در کار نبوده است بلکه خداوند می خواهد فرق انسان را نسبت به سایر موجودات به ملائکه نشان دهد. تفاوت انسان، از نوعی جهل سرچشمه می گیرد و این جهل که در ذات انسان است لازمه برداشتن آن امانت بوده است و ظلوم بودن نیز این ویژگی را کامل می کند. چنانکه بسیاری از مفسرین گفته اند، این امانت، اختیار انسان است که با همراهی جهل انسان اسما جدیدی از خداوند را متجلی می گرداند.یعنی این تجلی فقط توسط انسانی که نسبت به ملائکه و سایر مخلوقات در جهل و تاریکی و در پشت حجاب های مختلف قرار گرفته است قابل ظاهر شدن است. و ضمناً این موجود باید بتواند برخلاف سایرین به راحتی معصیت و ظلم کند یعنی مختار باشد.


 چرا در ابتدا ملائکه نسبت به این خلق جدید اعتراض می کنند؟
فرشتگان می دانستند به دلیل اینکه انسان ها نمی توانند ارتباط مستقیم با خداوند بر قرار کنند و  مانند جن و فرشتگان عظمت بارگاه رب العالمین را مستقیماً درک کنند، به راحتی جرات معصیت خدا را خواهند داشت و مانند دیگر موجودات نیستند که بلا واسطه از خوف خدا خاشع باشند.
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ ...» (رعد/ 13)
برای ایشان ثقیل بود که چرا باید چنین موجودی که گاهی بیش از اینکه تحت تاثیر عظمت الوهیت باشد ، تحت تاثیر هوی نفسش است، آفریده شود. و بتواند بی پروا گناه و نافرمانی کند؟


خداوند دو دلیل متقن می آورد :
1- نوع تقدیس و تسبیح و عبادت آنان از گونه ای دیگر است. عبادت انسان بر پایة علم به اسماء خداوند است و با آفرینش انسان نه تنها عبادتی از نوع دیگر توسط انسان آغاز شد بلکه ملائکه نیز با دیدن نور جلوه های نو ظهور الهی، سجده ای از گونه ای دیگر می کنند . آفرینش انسان به دلیل خصوصیت او ، هم عالم امر و ملا اعلی را تغییر می دهد و هم عالم خلق و ارض را. هم ملائکه عبادتی جدید و تسبیح و تقدیسی نوین آموختند و هم عبادتی جدید از نوعی جدید همراه با سخت ترین ابتلائات و سختی ها توسط انسان در عالم شکل گرفت. این است که شیطان به آن حسودی می کند و نمی تواند بپذیرد که انسان خاکی منشا چنین تحولات عظیمی در عالم گردد. و خداوند بار اختیار و به ظهور رساندن برخی اسماء الهی را بر دوش او گذارد.


2- این آفرینش، روشنی بخش و متجلی کننده برخی اسما خداوند است که بدون حضور چنین موجودی قابلیت تجلی نداشته است: اسمائی چون: تواب، ستار، رحمن، رزاق، جبار، غافر
بعد از دیدن این جلوات جدید خداوند، آنها تازه فهمیدند که اعتراضشان بیهوده بوده است و آفرینش انسان چه زوایایی از صفات زیبای خداوند را  در عالم مشعشع می کند و عرش و فرش را به تسبیح این صفات بی بدیل وا می دارد.

 

آیا خداوند نیاز به متجلی کردن اسما خود دارد؟  
خداوند ذاتاً این اسماء و صفات را دارا است اما دیگران نیاز به درک این اسماء دارند.  یعنی این نیاز، نیاز دیگران برای درک و فهم است و نه نیاز ذات باری تعالی (سبحان الله). با یک مثال می توان این موضوع را روشن تر کرد: انسان عالمی را در نظر بگیرید او خودش می داند که عالم است و شاید معدودی از افراد نزدیک به او نیز تا حدودی از علم او اطلاعاتی داشته باشند. اما تا هنگامیکه این عالم، آثاری را خلق نکرده، هنوز کتابی ننوشته است، اختراعی به ثبت نرسانده و کشفیاتش را از طرق مختلف در جهان نشر نکرده است دیگران نمی دانند که او چه پایة علمی را داراست، به او جایزه نخواهند داد و او را تحسین نخواهند کرد. و انها که به دنبال نور علم هستند نمی توانند از آن بهره ببرند. این آثار اوست که صفاتش را متجلی می کند.


این عالم برای عالم بودن نیازی به انتشار علمش ندارد اما دیگران برای دانستن، و علم آموزی به او نیاز دارند و این احتیاج را نیز با قرار گرفتن در محضر او و آثارش نشان می دهند و هزینة آن را می پردازند تا کمی از این چشمه سیراب شوند.


موجودات عالم نیز با تسبیح خداوند روزگار می گذرانند . آنها همواره در حال تسبیحند و احتیاج دارند برای تسبیح خداوند او را بیشتر بشناسند . و خداوند با ابزاری ملزومات شناخت اسماء و صفات خود را در اختیار این موجودات محتاج قرار می دهد.


نور افشانی انسان در عالم
از سوی دیگر ملائکه دیدند که انسان در اوج جهل و ظلمت نسبت به ذات احدیت پا به عرصه وجود می گذارد آنها دیدند که علی رغم این جهل و ظلمت چگونه این انسان به پرستش خداوند می پردازد و اسماء خداوند را می خواند و می پرستد. این پرستش با آنچه تا کنون در عالم بوده است متفاوت است. آنها دیدند که نور الهی آنچنان در عالم متجلی است که از پشت پرده های ضخیم ظلمت، انسان را به خود می کشاند و او را به تسبیح و تقدیس اسماء و صفات او وا می دارد.


مثال نور ظلمت شکاف او و نقش انسان در تجلی آن در عالم را در آیات زیر می خوانیم. 

 
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ  الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَةٍ  الزُّجَاجَةُ کَأَنهََّا کَوْکَبٌ دُرِّىٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَ لَا غَرْبِیَّةٍ یَکاَدُ زَیْتهَُا یُضىِ‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ  نُّورٌ عَلىَ‏ نُورٍ  یهَْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ  وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ  وَ اللَّهُ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ» (نور/ 35)


«فىِ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ» (نور/ 36)


«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تجِارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَوةِ  یخََافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَرُ» (نور/ 37)

 

«لِیَجْزِیهَُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَ یَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ  وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ» (نور/ 38)


«وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابِ  بِقِیعَةٍ یحَْسَبُهُ الظَّمَْانُ مَاءً حَتىَّ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجَِدْهُ شَیًْا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّئهُ حِسَابَهُ  وَ اللَّهُ سَرِیعُ الحِْسَابِ» (نور/ 39)


«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فىِ بحَْرٍ لُّجِّىٍ‏ّ یَغْشَئهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحََابٌ  ظُلُمَاتُ  بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَئهَا  وَ مَن لَّمْ یجَْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» (نور/ 40)


«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیرُْ صَفَّاتٍ  کلُ‏ٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ  وَ اللَّهُ عَلِیمُ  بِمَا یَفْعَلُونَ» (نور/ 41)

 

«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِیرُ» (نور/ 42)


آیات فوق را شاید بتوان با این دید خواند و فهمید: در آیة 35 ، نور خداوند را که در عالم متجلی است توصیف می کند. این نور چنان مشعشع و تابان است که علی رغم پرده های ضخیم جهل و ظلمت بر عالم مستولی می شود.


خداوند هر کس را که بخواهد به سوی این نور زیبا هدایت می کند تا او نیز به تلالو بیشتر این نور کمک کند و سایر موجودات را مستفیض نماید. آنها که به نور خدا هدایت یافته اند در خانه هایی هستند که خداوند اجازه داده است تا نورش در آن خانه منجلی گردد . چه اتفاقی در آن خانه ها رخ می دهد که چنین رخصتی صادر می شود؟ در آنجا با عبادت این انسانهای امانت دار ظلوم و جهول، اسامی زیبای خداوند مرتفع می شود و بالا می رود (أَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ ) و نور خداوند از آنجا به عالم بازتاب می کند. و این است ماموریت این مخلوق جنجال بر انگیز.


 در آیة 37 نشانی افرادی را می دهد که نور خداوند از خانه های آنها بازتابیده می شود. آنها علی رغم تمامی پرده ها همواره ذکر خداوند را می کنند و او را عبادت می کنند. در آیات 39 و 40 اما انسانهایی معرفی می شوند که علی رغم اینکه نور خداوند به طور خیره کننده ای در عالم منتشر است نمی خواهند در ذیل آن قرار بگیرند و علاوه بر پرده های جهل و ظلمت که ذاتاً همة انسانها را (به تعبیر فوق الذکر) فرا گرفته است خود را در پرده ها و ظلمت های دیگری نیز اسیر می کنند و نور ایزدی را نمی بینند. و البته نورخداوند برکسی می تابد که بخواهد و آنها نیز عاشقانه بخواهند مانند توابینی که مخلصانه چنین دعا می کنند:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (تحریم/ 8).

 

در آیه 41 سورة نور، خداوند می فرماید که فارق از این موضوع و تسبیح انسانها که البته از گونة دیگری است تمامی موجودات عالم در حال تسبیح حضرتش هستند و عدم تمکین عده ای از انسانها خللی در عظمت و جبروت او ایجاد نمی کند. 

 
انسان متجلی کنندة نور خداست.
باید ببینیم معنی این نور در قرآن چیست تا بتوانیم بسیاری از مطالب مرتبط را در یابیم:
همانطور که در آیات فوق دیدیم انسان ابزار تجلی برخی اسماء خداوند در عالم است و در اثر این تجلی، انسان نورخداوند را در عالم  می پراکند تا آنجا که می تواند مانند پیامبراکرم سراج منیر باشد.


خداوند نور آسمانها و زمین است و روشنی بخش عالم است اما همانطور که در آیه نور دیدیم تلالو این نور در آسمانها و زمین مانند سایر پدیده ها ، مخلوقات و افعال خداوند نیاز به ابزاری دارد.


خداوند در آیة نور مثال چلچراغی (مشکات) را می زند که ابزار مختلفی برای تلالو بیشتر نور در آن تعبیه شده است. اصولاً نور فیزیکی برای دیده شدن باید بر جسمی بتابد . نور به تنهایی قابل رویت نیست الا اینکه از جسمی بازتاب کند آنگاه به واسطه آن جسم ما نور را مشاهده می کنیم. با مثالی این نکته را روشن می کنیم:


در یک شب مهتابی ماه در آسمان می درخشد اما آسمان تاریک است و ما جز تاریکی چیزی در آسمان نمی بینیم در حالیکه می دانیم درخشش ماه به دلیل نوری است که از خورشید به او می رسد و او صرفاً آن نور را باز می تاباند. در همان هنگام در آسمان شب شعاع نور ارسال شده از خورشید در امتداد ماه در آسمان وجود دارد و در میدان دید ما نیز هست اما ما آن را نمی بینیم. ما صرفاً به واسطه تابیدن نور خورشید ، ماه را می بینیم اما شعاع های نوری که در آسمان حرکت می کنند و به ماه می رسند نمی بینیم.


خداوند نیز نور آسمانها و زمین است اما نور او قابل رویت نخواهد بود الا اینکه توسط آیات او باز تابانده شود.


یکی از کارکرد ها و ماموریت های انسان در جهان اینست که در مسیر نور خدا قرار گیرد و آن را مانند ماه بتاباند تا تمامی موجودات عالم از این نور استفاده کنند و خداوند را تسبیح و تقدیس کنند  و جمال او را در یابند.


این مطالب را در آیات زیر به خوبی می بینیم:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (257)


أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ (زمر/ 22)


آنهایی که با ایمان و عبادت و توبه و استغفار ، صفات و اسماء خداوند را متجلی می کنند در شعاع نور الهی قرار می گیرند و آن را باز می تابانند این نور آنقدر به موجودات دیگر روشنایی و گرمی می دهد که آنها نیز برای منابع آن دعا می کنند:

الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ (غافر/ 7)


 اما طاغوتیان همچنان در ظلمات هستند و ظلمات تمام وجودشان فرا می گیرد:
وَ الَّذِینَ کَسَبُواْ السَّیَِّاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةِ  بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ  مَّا لهَُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ  کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ الَّیْلِ مُظْلِمًا  أُوْلَئکَ أَصحَْابُ النَّارِ  هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(یونس/ 27)


 تا آنجا که هنگامیکه فرشتگان برای گرفتن جان آنها می آیند آنها را نمی شناسند و انگار آنها را تا بحال ندیده اند و از آنها می پرسند: فیم کنتم؟ زیرا آنها شاید یکبار هم در ذیل نور خداوند قرار نگرفته اند که توسط ملائکه دیده شوند.


 در میان نفخ صور اول و دوم که انسانها در حالت موت هستند و عبادتی انجام نمی گیرد ، تلالو و انعکاس نور اسماء الهی توسط انسانها وجود نخواهد داشت و زمین و اطراف آن در تاریکی فرو خواهد رفت گویا زمین و آسمانهایش در تاریکی و ظلمت فرو می رود تا مجدداً انسانها زنده شوند و نور الهی را به عالم منعکس کنند.


وَ نُفِخَ فىِ الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَن فىِ الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ  ثمُ‏َّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى‏ فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ(68)وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبهَِّا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَ جِاْى‏ءَ بِالنَّبِیِّنَ وَ الشهَُّدَاءِ وَ قُضىِ‏َ بَیْنهَُم بِالْحَقّ‏ِ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ(زمر/ 69)


مسلماً با نفخة صور دوم تغییری در خداوند ایجاد نمی گردد و خداوند همچنان نور آسمانها و زمین است. در خداوند حرکتی راه ندارد که بگوییم او در جایی قرار دارد که نورش زمین را روشن می کند. این حکایت نیز مانند حکایت زمین و خورشید است حرکت زمین است که باعث طلوع و غروب خورشید می گردد و نه حرکت خورشید.


اما همانطور که در آیات فوق آمده است به واسطه قیام دوبارة انسانها در زمین،  نور الهی منعکس شده و مجدداً در عالم طلوع (شروق) "وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبهَِّا" می کند و با حضور این نور ظلمت شب برزخ به صبح قیامت تبدیل می گردد. بازگشت مجدد انسانها به زمین در حضور پروردگار باعث انعکاس نور الهی در چهرة انسانهای پاک می گردد و زمین به واسطه آن مملو از نور الهی می گردد.


در آیة زیر، نورانی بودن هدایت شدگان در مقابل ظلمانی بودن کافرین دیده می شود. در این آیه این نکته قابل دقت است که کافرین در ظلمات هستند و به همین دلیل نوری به آنها نمی تابد تا آن را برتابند. اما خداوند مومنین را از ظلمات خارج می کند و به ذیل نور اسماء خود می کشاند اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور....(بقره/ 257) و آنها با بازتاباندن آن نور راه راست را می یابند: یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاء یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاء (نور/ 35) و در آن حرکت می کنند:

أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (انعام/ 122)
یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (حدید/ 13)
و بالاخره آیة زیر که ارتباط توبه- اسم تواب خداوند و نور این اسم با برکت که از صورت توابین می تابد را بیان می کند:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (التحریم/ 8)


کنش و واکنش بین انسان و جهان:
بحث ما در رابطه با سطح دوم هدف آفرینش، یافتن جایگاه انسان و کارکرد او در مجموعة عالم بود اگر به انسان از بالا و از منظر خالق بنگریم انسان مانند سایر موجودات آمده است تا در سیستم کل خلقت ماموریتی را اجرا کند و هنگامیکه خداوند می گوید «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» معلوم است که از منظر خالق این هدف بیان شده و انسان را یک المان از کل خلقت دانسته که باید با مخلوقات دیگر در کنش و واکنش باشد.  

 
کنش و واکنش انسان و ملائکه:

یکی از موجوداتی که در جهان بسیار در تعامل با انسان است، ملائکه هستند. برخی ملائکه به عنوان رسولان الهی ، حاملان وحی ، کاتبان و شاهدان اعمال انسان و جزییات اتفاقات عالم مطرح هستند که وظایف اجرایی آنان است. اما بالاتر از این، وظایفی است که روح و ملائکه در تدبیر امورعالم دارندکه بسیار در زندگی انسانها و خود ملائکه موثر و مهم است. این وظایف را قرآن در چند موضوع ذکر می کند:


آنها با اذن خداوند امور عالم انسانی را چنان تدبیر می کنند که وسایل امتحان و آزمایش و تشخیص کسانی که بهترین اعمال را دارند فراهم گردد. خداوند آنان را تدبیر کننده امور و مدیر عالم می خواند: "فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا (النازعات/ 5)" که البته با اذن و برنامة کلی ارائه شده توسط خداوند و اختیارات تعیین شده به تدبیر امور می پردازند. می دانیم که تدبیر امور ما از عالم امر که در آسمانها است به عالم خلق فرو می آید: "یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی‏ یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (السجده-5)" و شاید روح که فرمانروای ملائکه است: "مُّطَاعٍ ثمَ‏َّ أَمِینٍ (التکویر-21)" وظیفه دارد که جهان انسانی را طوری تدبیر کند که اسماء الهی در آن متجلی گردد. باید طوری باشد که هم گناهکار در زمین باشد و هم توبه کننده؛ تا صفت تواب ,  و رزاق و کریم و... خداوند در عالم بدرخشد و ملائکه از نور آن استفاده کنند و برای توبه کنندگان دعا و استغفار کنند:
تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (شوری/ 5)


آنها اینگونه صفت «الْغَفُورُ الرَّحیمُ» خداوند را می بینند و می ستایند. و آنهایی که این نور را بازتابانده اند را دعا می کنند و کسانی را که مانع بازتابش نور صفات خداوند می شوند و همواره در ظلمات به سر می برند را لعنت می کنند:


إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَیَّنُواْ فَأُوْلَئکَ أَتُوبُ عَلَیهِْمْ  وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ(بقره/ 160)

 

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئکَ عَلَیهِْمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ(بقره-161)


روح باید طوری صحنة دنیا را مدیریت کند که انسان با حیات خود در زمین، ملائکه را از صفات خداوند آگاه سازد: قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم‏... (بقره/ 33)


باید انسانها مجال ظلم داشته باشند تا صفت حلیم و رزاق خداوند جلوه کند. باید انسانها ی معصیت کار باشند تا با وجود عصیان مورد رحمت خداوند قرار گیرند و ملائکه صفات رحمن و رحیم خداوند را بشناسند. اینها همه نیاز به تدبیرات خاص دارد که توسط روح و ملائکه جریان می یابد. آنها برای استفاده از نور خدا که به وسیلة انسانها بازتابیده و دیده می شود امور را تدبیر می کنند و در سوی مقابل شیاطین برای خاموش کردن این نور و فرو بردن انسانها در محاق ظلمت با یاری دوستان و اولیاءشان از جن و انس از هیچ تدبیری روگردان نیستند.


شب قدر: شب قدر زمانی است که روح و ملائکه نزول می کنند تا تدبیر امور سال را انجام بدهند. اما چرا در این شب عبادت انسان به اندازة هزار ماه است؟ مسلماً شب قدر از نظر فیزیکی با شب های دیگر چندان تفاوتی ندارد. چیزی که تفاوت دارد کیفیت این شب است. کیفیت این شب هزاران برابر شب های دیگر است و این کیفیت بر اساس آیات سورة قدر ارتباط مستقیم با نزول ملائکه و روح دارد. اگر در شب های دیگر عدة معدودی ملائکه موکل بودند و از نور عبادات انسانها انرژی می گرفتند در این شب هزاران برابر شبهای دیگر ملائکه در حضور انسانها هستند و شاهد و ناظر بر آنها هستند و از نور عبادات انسانها نورباران می شوند. به عنوان مثال : گاهی استادی در کلاس 20 نفری درس می دهد و فقط آن 20 نفر از درس او استفاده می کنند و گاهی او در تلویزیون درس می دهد و درس او از طریق ماهواره به سراسر جهان هم زمان مخابره می شود و همه مشتاقانه به درس او گوش فرا می دهند. مسسلماً آن یک ساعتی که او در تلویزیون درس داده است هزاران برابر آن یک ساعت که در کلاس بوده است ارزش دارد.


 قرآن داستانهای زیادی از تدبیر امور توسط ملائکه مطرح می کند که روشنترین آنها حضور ملائکه در جنگ بدر بوده است:
وَ لَقَدْ نَصرََکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّةٌ  فَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ(123)إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَن یَکْفِیَکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلَاثَةِ ءَالَافٍ مِّنَ الْمَلَئکَةِ مُنزَلِینَ (آل عمران/ 124)


در این آیات گرچه این حرکت به خداوند نسبت داده شده است اما ابزار کار و مدبر امور ملائکه بوده اند. و البته هر کاری در عالم به نوعی فعل خداوند است. برای اثبات این امر شاید بتوان به آیة زیر نیز استناد کرد که خداوند فرمان امداد ملائکه را صادر می کند اما چگونگی اجرای آنرا به عهده ملائکه می گذارد:
إِذْ یُوحی‏ رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَأُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ (انفال/ 12)


این تنها جایی نیست که ملائکه به عنوان مدیران عالم به اذن و مشیت الهی دخالت می کند بلکه نظیر این صحنه بسیار اتفاق می افتد:
إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ تَتَنزََّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئکَةُ أَلَّا تخََافُواْ وَ لَا تحَْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالجَْنَّةِ الَّتىِ کُنتُمْ تُوعَدُونَ(فصلت/ 30)

نحَْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فىِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فىِ الاَْخِرَةِ  وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِى أَنفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ(31)نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ(فصلت/ 32)


خداوند مومنین را از طریق ملائکه و روح تایید میکند. در آیة زیر می بینیم که ایمان آوردن آنها و تایید آنها از طریق روح خدا در عرض هم قرار می گیرد و هر دو با ابزاری خاص و با اذن خداوند صورت می گیرد. همانطور که خداوند قرار دادن ایمان در دل مومنین را از طریق ابزار ی خاص انجام می دهد اما آن را مستقیماً به خود نسبت می دهد تایید روح الله را هم به خود نسبت می دهد اما حتماً با شرایط و ضوابط و قوانین الهی و توسط ابزار انجام می گردد.
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)


یا آنجا که ملائکه به شکل انسان به زمین می آیند و بشارت فرزندی تاریخ آفرین را به ابراهیم خلیل می دهند و از آنجا به سوی قوم لوط می روند تا آن قوم را که برخلاف هدف خلقت راه می پیمودند و هیچ نوری از سوی آنها باز نمی تابید و جز ظلمت و تاریکی حاصلی در عالم نداشتند از روی زمین محو کنند. یا انزال آن دو ملک بر سرزمین بابل که فتنه ای عمیق بود برای اهل زمین.یا آنجا که روح الامین برای هدایت موسی و قومش فرود می آید و راه را از میان دریا برایشان می گشاید. و آن انسان شیطان صفت، سامری، از حضور او سوء استفاده می کند و صحنة آزمایشی بزرگ را با برداشتن خاک پای این رسول الهی و ساختن گوساله فراهم می کند. و خداوند هم با فراخواندن موسی به طور و نگاه داشتن خارج از برنامة او صحنة آزمایش بندگانش را مهیا تر می نماید.  


و این دخالت های مثبت در مقابل دخالت های شیاطین انس و جن باعث تعادل در عالم می شود تا صحنه برای انجام آزمایش های بزرگ فراهم آید.


تایید مسیح
نقش روح الامین در موفقیت حضرت عیسی در رسالتشان در قرآن پررنگ شده است:
إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی‏ عَلَیْکَ وَ عَلى‏ والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی‏ فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنی‏ وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنی‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنی‏ وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (مائده/ 110)


در این آیه و در دوجای دیگر در قرآن (بقره/ 253 و 87) تصریح می شود که روح القدس حضرت عیسی را یاری می کند تا به اهدافش برسد.


تسبیح ملائکه  

وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (75)
لایه دیگر ماموریت انسان در زمین:
همانطور که در بالا گفتیم یکی از ماموریتهای انسان در زمین، قرار گرفتن در مسیر نور اسماء خداوند و انتشار آن در عالم است. که این در حقیقت لطف خداوند به سایر موجودات به جز انسان است. اما از سوی دیگر انسان ماموریتی نیز در مقابل همنوعان خود دارد.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (لقمان/ 22)
در آیه فوق دو ماموریت برای انسان تعریف می شود 1- تسلیم خداوند بودن که همان ماموریت فوق الذکر است 2- نیکوکار بودن .
در آیات دیگر این دو ماموریت با " امنوا و عملوا الصالحات" می آید.
آیا انسان آمده است که تجلی اسما الهی باشد یا متجلی کنندة آنها باشد؟


برخی می گویند انسان خلیفه الله است و آفریده شده است که خداگونه شود ، این ایده، با آنچه ما گفتیم بسیار متفاوت است و با آیات قرآن هم چندان همخوانی ندارد. در نقد این ایده همین بس که بگوییم :اگر انسانی لقب خلیفه اللهی داشته باشد حتما باید از انسانهای برگزیده باشد که بهترین آنها پیامبران هستند. حال باید ما خداگونه شدن را در پیامبران ببینیم. بهترین کسی که وصف پیامبران را گفته خود خداوند است. اگر هدف خداوند از افریدن انسان ایجاد و تجلی صفات الوهی در این افراد بود باید سنخیتی بین اوصاف پیامبران و اسماء و صفات خداوند وجود می داشت . در حالی که خداوند این بندگان خود را بیشتر به سبب صفات بندگیشان می ستاید تا صفات الوهی. صفات زیر صفات برجسته ای است که خداوند برخی پیامبران را با آنها می ستاید:
اواب:
اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (ص/ 17)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (ص/ 30)


وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (ص/ 44)


العبد: ص/ 44,  ص/ 30
مخلَص: مریم/ 51
عدم استکبار از عبادت: مریم/ 58
مسلم: بقره/ 133و136
اوَاه: توبه/ 114
منیب: هود/ 75

 

یا در جایی دیگر بهترین مردم را کسانی نمی داند که به خدا شبیه ترند و صفات خداوندی دارند بلکه می فرماید: «... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏...حجرات/ 13»

تقوی به این معنی که در آیه آمده است اصلاً از صفات خداوندی محسوب نمی شود بلکه از صفات والای بندگی است که از طریق آن تسلیم بودن انسان در مقابل هیبت و عظمت ذات احدیت هویدا می گردد و از این تسلیم نور اسماء خداوند را در عالم متجلی می گرداند.


انسان آمده است که بندة خدا باشد و نه جانشین خداوند. خداوند نیازی به جانشین ندارد اما بندگان خدا نیاز به نور خداوند دارند.

 

 ضمن اینکه تصور جانشینی خداوند با ماموریت عبادی انسانها در تضاد است. بندة خوب کسی است که تا آنجا که می تواند در مقابل معبود خود را کوچک تر کند و خضوع و خشوع داشته باشد نه اینکه خود را تا سمت جانشینی او در عالم بالا ببرد و آنقدر معبود را کوچک کند که جانشین او موجود ضعیفی چون انسان باشد. «یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً (نسا/ 28)»

آنها که می گویند انسان می تواند خداگونه شود نه انسان را شناخته اند و نه خداوند علی اعلی را. نوع انسان حد اکثر می تواند رسول خدا برای بندگانش باشد. به آیات زیر دقت کنید:

 (حج/ 73) مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ  إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِیزٌ (حج/ 74) اللَّهُ یَصْطَفِى مِنَ الْمَلَئکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ  إِنَّ اللَّهَ سَمِیعُ  بَصِیرٌ (حج/ 75)

 

اهمیت اسم در درک انسانها
نوع درک انسان ها از حقایق افعال و تجلیات و ذات خداوند بر اساس اسم است زیرا انسان ها راه دیگری برای شناخت غیب ندارند و فقط می توانند از طریق اسم، آنها را شناسایی کنند و این نوع جدیدی از شناخت حق در بین موجودات است.


برای جن و ملائکه شناخت و ذکر خداوند منحصر در ذکر نام های او نیست زیرا خداوند از آنها پنهان نیست و آنها همواره در حضور حق هستند. اما خداوند برای انسان ها در پرده است و غیب است پس انسان ها برای پرستش، ذکر و تحمید و تقدیس خداوند منحصراً متوسل به اسماء او می شوند. شاید دلیل تاکیدات موکد قرآن بر اسم خداوند و دعوت انسان ها به تسبیح و تحمید و ذکر از طریق اسماء حسنی اوهمین باشد. تاکید قرآن بر "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ" و شروع همة سوره های قرآن با این آیه برای هیچ آیة دیگری نظیر ندارد. همچنین تاکید آیات زیر برای خواندن خداوند با اسماءش دلیل بر اهمیت اسما برای انسان ها است.


وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (اعراف/ 180)

 
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ (واقعه/ 74) تکراری


وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (انسان-25) تکراری


سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (اعلی/ 1)


وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (اعلی/ 15)


قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً (اسرا/ 110)


آیات بالا و متن قرآن که پر از اسماء و صفات خداوند است نشانة آن است که نوع تسبیح ما و در ک ما از تسبیح و تقدیس خداوند از نوع دیگری است وما حتی نمی توانیم تسبیح دیگران را بفهمیم. زیرا نوع آنها با هم متفاوت است.


تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً (اسرا/ 44)


حتی اگر انسان راه را اشتباه برود و خدایان دیگری برگزیند آنها را نیز با اسماء خواهد شناخت:
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (یوسف/ 40)


پس به طور خلاصه می توان گفت که ما از پیِ ماموریتی به این دنیا پا گذاشته ایم . ماموریتی بسیار مقدس که عالم را متحول کرده است و فقط انسان میتواند آن را انجام دهد. و خداوند رحیم و غفور نظاره گر است که چه کسی این ماموریت را بهتر انجام می دهد؟  چه کسی نور جلوه های خداوند را در عالم بیشتر می پرا کند؟ و چه کسی اسماء مقدس الهی را بیشتر در عالم جلوه گر می کند؟
 

منبع:

سایت نام قران

نویسنده :

حامد فتوت احمدی

گردآورنده:

تیم متفکران نوین مالی

 

در صورت علاقه مندی به یادگیری کامل مبحث مقالات قرانی، جهت پیش ثبت نام و یا  شرکت در دوره ها کلیک کنید.

جهت پیش ثبت نام  کلیک کنید...

در صورتی که به مشاوره پیرامون موضوع فوق علاقه دارید کلیک کنید...

اطلاعات بیشتر کلیک کنید...

 

 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

دیدگاه کاربران

 

 

  • اشتراک دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • قرآن پژوهی مالی و حسابداری
  • شرکت دانش پژوهان مالی فرانگر
  • مرکز مشاوره الکترونیک حسابداری, مالی و سرمایه گذاری
  • توسعه توانمندی و فرصتهای شغلی مالی و حسابداری
  • انتخاب برتر محصولات, خدمات و بازار حسابداری, مالی و...
  • توسعه نگر دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • آتیه نگر دانش و سواد مالی مدیران ارشد
  • بهینه نگر دانش و سواد مالی خانواده
  • هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
    Google Analytics Alternative