با فضیلت ترین و ارزشمندترین عبادت ها آن است که خالص و بدون ریا باشد. - امام جواد (ع)

«فِى بُیُوتٍ أَذِنَ اللّه ُ أَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ وَ الآصَالِ رِجَالٌ لا تُلْهِیهم تِجارَةٌ و لا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللّه ِ و اِقَامِ الصَّلَوةِ و اِیتَاءِ الزکوةِ یَخَافُونَ یَوما تَتَقلَّبُ فِیهِ القُلُوبُ و الابصار لِیَجْزِیَهُم اللّه ُ اَحسَنَ مَا عَمِلُوا و یَزیدَهُم مِن فَضلِهِ و اللّه ُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» «آیات 38 ـ 36»

 

 
 

چنان که پیشتر در آغاز تفسیر آیه نور اشاره شد این سه آیه بر اساس یک معنا و تفسیر، ادامه آیه پیش مى باشد و در واقع تکمیل مثال یادشده در آیه پیش مى باشد. با این حساب یا باید گفت مَثَل نور الهى که با جمله «کمشکاة فیها مصباح» شروع شد با این جمله تکمیل شده است؛ یعنى این مشکات درون خانه هایى (بیوت) است که وصف آن در این آیه آمده و یا در پایان آیه که با جمله «یهدى اللّه لنوره من یشاء» اشاره به هدایت خاص الهى است، این هدایت در فضا و درون خانه هایى با این اوصاف است.

این در صورتى است که سه آیه را دنباله آیه پیش بشماریم؛ ولى اگر مثال نور الهى را با همان آیه پایان یافته دانسته و آغاز آیات مورد بحث را جمله جدیدى شمرده و آن را مرتبط به داخل خود آیه بدانیم، طبعا باید با نگاهى مستقل به شرح و تفسیر آن پرداخت؛ که تفصیل هر دو احتمال را خواهیم آورد. در هر حال این سه آیه در مجموع به خانه هایى والا و مرکز توجه، اشاره مى کند که به خواست الهى، رفعت یافته و همواره نام و یاد الهى در آنها جارى است و صبح و شام و هر وقت که بنگرى مردان و بندگانى را مى یابى که دنیا نتوانسته آنان را از یاد خداى متعال و برپایى نماز و پرداخت زکات باز دارد. اینان کسانى اند که به راستى از قیامت و مراحل زیر و رو کننده آن نگرانند و بدان امیدند که سرانجامِ عمل آنان پاداش نیک الهى باشد و به سعادت جاودانه دست یابند.


نکات ادبى
نخست برخى از کلمات آیات مورد بحث را از نظر معناى لغوى توضیح مى دهیم آنگاه در باره جمله بندى آن نکاتى را بازگو مى کنیم:
«غدوّ» جمع «غُدْوة» مى باشد، و غدوه به معناى اول صبح است. «آصال» جمع «اصیل» است که به معناى پایان روز مى باشد و در برابر «غدوّ» به کار مى رود. به معناى شب و اول شب نیز کاربرد دارد. برخى نیز کلمه «آصال» را جمع جمع شمرده و گفته اند جمع «اُصُل» است و «اُصُل» جمع اصیل مى باشد.  
«لا تلهیهم» از ریشه «لهو» است و لهو به امورى گفته مى شود که انسان را به خود مشغول ساخته و از کار و هدف دیگر باز مى دارد؛ چنان که مثلاً وقتى گفته مى شود: «لَهَوْتُ بکذا عن کذا» یعنى با مشغول شدن به چنین کارى، از چنان کارى باز ماندم.
ویژگى باب «اِفعال» این است که نوعا فعل هاى بى مفعول را مفعول دار مى کند و به اَفعال مفعول دار، یک مفعول اضافه مى کند. وقتى ریشه یادشده به این باب برده مى شود (الهاء) معناى آن از مشغول شدن و باز ماندن به مشغول کردن و باز داشتن تغییر مى کند. کلمه «لا تلهیهم» مضارع منفى از همین باب است؛ یعنى آنان را به خود مشغول نمى سازد و باز نمى دارد.
«اِقام الصلوة» در اصل اقامة الصلوة است که خود در اصل «اقوامِ الصلوة» بوده است و طبق برخى قواعد ادبى «واو» حذف مى شود، چنان که در ماضى آن تبدیل به «الف» (اقامَ) و در مضارع آن تبدیل به «یاء» مى گردد (یقیم) ، ولى نوعا پس از حذف «واو»، «تاء» جایگزین آن مى شود؛ گاه نیز، همانند اینجا، «تاء» اضافه نمى گردد. در دو جاى دیگر قرآن نیز این کلمه آمده است؛ یک بار بدون تاء و یک بار با تاء. 
اگر این آیات را ـ چنان که اشاره شد ـ دنباله مَثَل نور الهى در آیه پیش بدانیم باید کلمه «فی» در آغاز آیه را که حرف جرّ است و معناى ظرفى دارد متعلق به پیش از آن دانست و جایى در آیه پیش براى آن جست؛ در این صورت یا باید آن را متعلق به «مشکاة» شمرد؛ به این معنا که آن مشکاة (چراغدان، قندیل) با اوصافى که از آن رفت، درون خانه هایى (بیوت) است که شرح آن خواهد آمد. یا مربوط به فعل «یهدى اللّه» در پایان آن آیه دانست که طبعا این خانه ها ظرف براى هدایت خاص الهى خواهند بود. آن وقت جمله «یسبِّح له فیها» را یا باید جمله جدیدى شمرد و یا صفت دیگرى براى «بیوت».
احتمال دیگر این است که کلمه «فى بیوت» مربوط به پس از خود باشد؛ یعنى متعلق به فعل «یسبّح»، بر اساس این احتمال، جمله چنین مى شود: «یسبّح للّه فى بیوت اذن اللّه أن ترفع ...».
هر سه معناى یادشده در سخن مفسّران و ادیبان آمده است، از جمله «ابن انباری» که معناى سوم را مطرح ساخته است. چنان که گفته شده «زجّاج» و «فرّا» نیز همین نظر را داشته اند. البته احتمالات دیگرى نیز در باره «فى بیوت» رفته است که نیازى به بازگویى آنها نیست. اما به هر حال جمله «اذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه» که در حکم نکره است، صفت براى «بیوت» مى باشد.


از طرف دیگر، کلمه «رجال» هر چند در آیه دوم آمده ولى فاعل براى فعل «یسبّح» مى باشد که پیش از آن ذکر شده و مرفوع بودن آن نیز به همین خاطر است. نیز جمله «لا تلهیهم تجارة ...» صفت براى «رجال» مى باشد. «یخافون» نیز همین حکم را دارد. اما «تتقلب فیه» صفت براى یوما مى باشد.
ظاهرا «لام» در جمله «لیجزیهم اللّه» لام غایت است که مى رساند هدف و غایت این مردان از اعمال نیک یادشده، پاداش احسن و فضل گسترده الهى است که خداوند بر آنان ارزانى دارد.

 

شرح تفصیلى
* فى بُیوتٍ اَذِنَ اللّه ُ أَن تُرْفَعَ و یُذْکَرَ فیها اسمُه یسبِّح له فیها بِالغدوِّ و الآصالِ.
چنان که دیدید از نظر جمله بندى، «فى بیوت» یا مربوط به پیش از خود است یا پس از آن. در صورت اول، مى توان آن را متعلق به «مشکاة» دانست که به این معنا خواهد بود: مشکاة (چراغدان) با آن ویژگى هایى که در آیه براى آن ذکر شده درون خانه هایى است که خداوند اذن داده است منزلت یابند و نام او در آنها برده شود. و مى تواند متعلق به «یهدى اللّه لنوره من یشاء» باشد که در پایان آیه پیش آمد؛ در این صورت مى رساند که هدایت خاص الهى ـ که شرح آن در قسمت پیش گذشت ـ درون خانه هایى با اوصاف یادشده است. ولى در صورت دوم که آیه را مستقل از آیه پیش بشماریم و «فى بیوت» را مربوط به پس از آن بدانیم طبعا متعلق به فعل «یسبّح» خواهد بود و مفاد آن این خواهد شد: در خانه هایى که به اذن الهى رفعت یافته و نام او برده مى شود، در صبح و شام، مردانى که اوصاف آن خواهد آمد تسبیح خداوند مى گویند.


در صورت اول، به رغم دو احتمال یادشده، نتیجه عملى هر دو احتمال یکى است؛ چرا که نور خاصى که در پایان آن آیه آمده همان است که وصف آن با مثال «مشکاة» بیان شده است، پس هدایت مخصوص الهى به نور خاص خویش، در واقع هدایت به سوى نورى است که درون «مشکاة» است ووقتى این مشکاة درون خانه هاى یادشده است، پس هدایت الهى درون آن خانه ها و به واسطه آنها مى باشد.

کما اینکه در احتمال دوم نیز که خداوند هدایت خاص خویش را، در فضا و توسط چنین خانه هایى ارزانى مى دارد، در واقع به واسطه این خانه هاست که مؤمنان و برگزیدگان به نور خاص الهى که در مثال یادشده آمده، دست مى یابند. و به هر حال در صورت اول، فضاى هدایت خاص و مرکز عنایت مخصوص الهى خانه هایى اند که خدا خواسته است جایگاه ویژه یابند و مرکز ذکر و تسبیح و هدایت الهى باشند.


در صورت اول، ارتباط این آیه با آیه قبل روشن خواهد بود و به عنوان دنباله مثال و ادامه شرح اوصاف نور خاص الهى به شمار خواهد رفت، با این توجه که جملات «یهدى اللّه لنوره ...» در پایان آیه قبل، جمله هایى معترضه است که میان اجزاى مثال، فاصله انداخته است. و این خود نکته اى است که احتمال یادشده را مقدارى ضعیف مى کند. کما اینکه بنا بر صورت دوم، یعنى تعلق «فى بیوت» به پس از خود، این سؤال پیش مى آید که با وجود «فى بیوت» که بنا بر این احتمال متعلق به «یسبّح» است، چه نیازى به تکرار آن پس از «یسبّح له» به صورت ضمیر، با کلمه «فیها» بود؛ و این خود، چنان که برخى گفته اند، مى تواند شاهدى بر درستى احتمال نخست باشد.


البته این اشکال را مى توان پاسخ گفت که تکرار یادشده ناشى از طولانى شدن جمله و فاصله افتادن زیاد میان «فى بیوت» در آغاز آیه، و «یسبّح له» است، که به عنوان تأکید، دوباره به صورت ضمیر آمده است؛ و این در موارد مشابه امرى شایع است.


بنا بر صورت نخست، آیه را مى توان این گونه معنا کرد:
(این چراغدان ـ یا هدایت خاص الهی) در خانه هایى است که خداوند اذن داد رفعت یابند و نام او در آنها برده شود، در این خانه (یا: خانه هایى که در آنها) صبحگاهان و شامگاهان، مردانى به تسبیح او مى پردازند که ... ـ شرح اوصاف آنان خواهد آمد ـ .
و بر اساس احتمال دیگر، آیه، جمله جدیدى است با این مضمون: «در خانه هایى که خداوند اذن داد رفعت یابند و نام او در آنها برده شود، در این خانه ها، صبحگاهان و شامگاهان، مردانى تسبیح خداوند مى گویند که ... ـ شرح اوصاف آنان خواهد آمد ـ».


اینک پس از تبیین پیوند و ترسیم فضاى کلى آیه پرسش هایى چند مانده است که به فراخور این نوشتار به آن مى پردازیم.


1ـ مصداق خانه ها (بیوت) کدام است؟
ظاهرا تردیدى نیست که مساجد، از مصداق هاى روشن خانه هاى یادشده است، ولى تردیدى نداریم خانه هاى دیگرى نیز وجود دارد که اساس معابد الهى و حیات مساجد بسته به آنهاست و آن خانه هاست که خاستگاه شکل گیرى مساجد و حیات و آبادانى آنهاست؛ اینها خانه هاى پیامبران و اولیاى الهى، صلوات اللّه علیهم، است که مصداق کامل و در رأس آنان خانه پیامبر (ص) و خاندان پاک او است؛ همان خانه اى که به دلالت روشن آیه تطهیر، برگزیدگان آن به مقام خاص عصمت و طهارت الهى دست یافته اند و در واقع در آن جایگاه رفیع قرار داده شده اند. از همین روى، در روایات چندى ـ چنان که خواهد آمد ـ تصریح و تأکید شده است که منظور «بیوت» پیامبران و ائمه علیهم السلام است. هر چند مساجدى که خاستگاه آن، این خانه ها باشد و نمازگزاران و عبادت گران آن در صفوف واقعى انبیاء و اولیاء خاص باشند نیز در ردیف همین «بیوت» خواهند بود و از این منظر «بیوت» منحصر در خانه هاى یادشده نخواهد بود و لکن «اَیْنَ» و «متی» و «کیف»؟!
آیا در تاریخ ادیان الهى، خانه اى به شرافت و رفعت و مرتبت خانه فاطمه سلام اللّه علیها مى توان یافت؟ خانه بانویى که به تعبیر امام خمینى، قدس سره، «در حجره اى کوچک و محقر، انسان هایى تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوى افلاک و از عالم مُلک تا آن سوى ملکوت اعلى مى درخشد.» خانه اى که «جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.» 
خانه فاطمه (س) ، خانه اى است که به گفته امام صادق (ع) نماز گزاردن در آن در مقایسه با روضه نبوى که مقدس ترین مکان در مسجد عظیم الشأن پیامبر (ص) است، برترى دارد. یونس بن یعقوب گفته است: «به امام صادق (ع) گفتم: نماز در خانه فاطمه بافضیلت تر است یا در روضه؟ فرمود: در خانه فاطمه؛
قلت لابى عبداللّه (ع) : الصلاة فى بیت فاطمة افضل او فى الروضة؟ قال: فى بیت فاطمة.»

 

 
2ـ مایه رفعت و علت عظمت این خانه ها چیست؟
از آنجا که عظمت و سربلندى واقعى از آنِ خدا و براى اوست، هر موجودى به نسبت انتسابى که به حق تعالى دارد و به فراخور عنایت خداوند، شأن و منزلت مى یابد. روشن است همه موجودات در اصل وجود و هستى خویش به یک نسبت به آفریدگار متعال تعلق دارند، اما عنایت خاص خداوند به خاطر شایستگى هایى که برخى آفریده هاى او یافته اند، علاوه بر آن نسبت عام و یکسان از نزدیکى و نسبت خاصى برخوردارند و شرافت و مقام ویژه اى مى یابند. بر همین اساس است که برخى زمان ها یا مکان ها یا اشخاص، در پیشگاه خداوند عظمت و ارزش ویژه اى یافته اند و طبعا در نگاه بندگان خدا قداست و ارزش بیشترى دارند.

اگر مکان یا زمان خاصى، از ارزش متمایز و قداست ویژه اى برخوردار مى شود به خاطر این است که ظرف مکانى یا زمانى براى عنایت خاص الهى یا عمل ویژه یا حضور کسانى که مورد عنایت خاص الهى اند واقع مى شود. خانه هایى که در این آیه شریفه به بزرگى و والایى از آنها یاد شده، نه به خاطر خشت و گِل و زمین آن این ویژگى را یافته و مقدس شده اند، و نه چنین است که عنایت خاص الهى و اذن و خواست او در دستیابى این خانه ها به چنین مقام و ارزشى، امرى گُتره و بى حساب و اتفاقى بوده است.

وقتى به اذن و با عنایت خاص خداوند رفعت مى یابند و قهرا به اذن خداوند به او منتسب هستند، به حقایق و ارزش ها و قداست هایى برمى گردد که درون این خانه ها مى گذرد و به آن روشنایى بخشیده است. هر کس بیشتر به یاد خداوند است و ذکر او بر زبان دارد و در مقام بندگى و عبودیت، از قرب و منزلت بیشترى برخوردار است، طبعا به او انتساب و تعلق بیشترى دارد و در نتیجه از والایى و بلندى بیشترى برخوردار است. خدایى که فوق همه والایى ها و رفعت ها و عزت ها و ارزش ها و قداست هاست، مایه رفعت و عزت و والایى این انسان خواهد بود. ولى شرط آن قرب هر چه بیشتر به او و بندگى هر چه نزدیک تر در پیشگاه اوست.
از این رهگذر مى توان نتیجه گرفت که زمینه و علت عنایت خاص به این «بیوت» و رفعت آنها، همان جملات بعدى این آیه و دو آیه بعد است که سخن از ذکر و تسبیح الهى دارد. کسانى در این خانه ها به پرستش و یاد و تسبیح خداوند مى پردازند که شیفتگى به دنیا و توجه به فرصت هاى مادى و سرمایه اندوزى و مال پرستى نتوانسته آنان را از یاد و نام خداوند و انجام وظایف دینى و انسانى خویش و آمادگى براى قیامت و زندگى جاودانه باز دارد.

پس در واقع این ساکنان خانه ها هستند که با معرفت و کردار خویش، یعنى با «ذکر» حقیقى خود، زمینه رفعت این خانه ها را فراهم مى سازند و بالایى و والایى خانه ها (ظرف) به ارزش و علوّ ساکنان خانه ها (مظروف) است. این خداوند است که رفعت و منزلت مى دهد، اما شرط آن ایمان و علم و معرفت است: «یرفعِ اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات؛ (8) خداوند آنانى از شما که ایمان آوردند و کسانى که به دانش رسیدند، به درجاتى بالا مى رساند.» ولى همین وعده نیز در پى و مشروط به عمل کردن به فرمانى است که در باره چگونگى نشست و برخاست در مجالس و در حضور پیامبر (ص) صادر کرده است.
از این رو، اذن خداوند به رفعت یافتن «بیوت» در واقع اذن به ذکر و تسبیح الهى است، پس خداوند خواسته است که آنان ذکر و تسبیح او را گویند تا رفعت یابند و به این سبب، خانه هایشان منزلت و رفعت یابد. با این توضیح مى توان مفاد آیه را این گونه بازگو کرد: خانه هایى که خداوند اذن داد نام او در آنها برده شود تا بلندمرتبه شوند و رفعت گیرند.

 


3ـ چرا فقط «تسبیح» که نفى کاستى و نقص از خداوند را مى رساند بیان کرده و از «حمد» خداوند سخن نرفته است؟
این پرسش از آنجا ناشى مى شود که خداوند همان گونه که در فلسفه و کلام آمده، دو دسته صفات دارد؛ دسته اى که براى خداوند ثابت مى شماریم و ذات یا فعل خداوند را به آن متّصف مى کنیم، و دسته اى که از خداوند نفى مى کنیم و ذات یا فعل خداوند را از آن منزّه و دور مى دانیم.

به دسته اول، صفات «ثبوتیه» یا کمالیه و به دسته دوم صفات «سلبیه» یا جلالیه گفته مى شود. اوصافى چون علیم، مرید، حیّ، قدیر و غفور و رازق از گروه نخست، و جسم بودن، مرکب بودن، محدود بودن و جا و زمان خواستن، از گروه دوم است. پس خداوند به صفات کمالیه، متصف است و شأن وى از اوصافى چون جسم بودن و رشد کردن و محدودیت، برتر و اجلّ است؛ «کمال» الهى به داشتن اوصاف ثبوتى و «جلال» الهى به منزه بودن از اوصاف سلبى که مربوط به مخلوقات و ممکنات است مى باشد. وقتى خداوند را با ذکر و بازگویى اوصاف کمالى و ثبوتى او ستایش مى کنیم، او را «حمد» گفته ایم و آنگاه که اوصاف سلبیه را از مقام الهى و مطلق او نفى مى کنیم او را «تسبیح» کرده و منزّه شمرده ایم. پس «حمد» در ناحیه اوصاف کمالیه و ثبوتیه است و «تسبیح» مربوط به اوصاف سلبیه و جلالیه است.

 

حال پرسش این است که چرا آیه مورد بحث در مقام مدح و ثناى مردان و زنان خاص و باایمان الهى، تنها به مقام تسبیح گویى آنان در صبح و شام اشاره کرده و از حمدخوانى و ستایشگرى آنان نسبت به خداوند تعالى نام نبرده است؟
آنچه در پاسخ، به اختصار و با بهره جستن از نگاه علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى توان گفت این است که خداوند سبحانه و تعالى، از آنجا که همه نور است و در وصف نور، پیشتر آوردیم که گفته اند وجودى است روشن و روشنى بخش غیر، پس وجود خداوند با همه صفات کمالیه اش، هویداست و شناخته شده، و ناپیدایى و پنهانى در او راه ندارد. اگر کاستى و نقصى باشد ـ چنان که هست ـ در معرفت و شناخت ما مى باشد که خلوص و صفاى آن نیازمند نفى نقایص و رفع کاستى هاى آن است. منزّه شمردن خداوند از هر چه که در او نیست مقدمه اى است ضرورى براى تحقق معرفت کامل به خداوند و پى بردن به اوصاف کمالیه او. از این رو اگر تسبیح و تنزیه خداوند به گونه اى کامل صورت گیرد، معرفت آدمى کمال خواهد یافت و حمد و ستایش نیز در پى آن خواهد آمد.
به عبارت دیگر، پس از نفى صفات سلبیه از خداوند است که صفات کمالیه او رخ  مى نماید و جایگاه وصف خداوند به صفات کمالیه پس از دستیابى به معرفت اوست و معرفت نیز چنان که اشاره شد، مبتنى بر تسبیح کامل است. پس «حمد» و ستایش خداوند ملازم با حصول نور معرفت است و «تسبیح» خداوند، مقدمه و راه دستیابى به این نور است و آیه شریفه نیز چون در صدد بیان آن دسته از اوصاف مؤمنان است که باعث و مایه هدایت آنان به نور الهى مى شود، از این رو، تنها به همان وصفى و کارى از آنان بسنده کرده است که زمینه و مقدمه تحصیل معرفت مى باشد، یعنى «تسبیح» گفتن و منزّه شمردن خداوند متعال.

 


4ـ منظور از صبح و شام چیست؟ و چرا تعبیر «یسبّح له» به کار رفته، نه «یسبّحه»؟
پیشتر در شرح نکات ادبى آیات، در باره «غدوّ» و «آصال» توضیح دادیم که معناى آن صبحگاهان و شامگاهان (عصرگاهان) است ولى معلوم است که منظور آیه اختصاص دادن تسبیح و تنزیه خداوند توسط مؤمنانى که ذکر خیرشان رفته، به این دو وقت خاص نیست، بلکه این خود، کنایه از استمرار آن است، هر چند آغاز روز و آغاز شب و تغییرى که گردش زمین و خورشید ایجاد مى کند خود فرصتى است در منزّه شمردن خداوند از هر آنچه که ویژگى ممکنات است و از جمله تغییر و تحول که ذات حق تعالى از آن برتر و اجلّ است.

همان گونه که در رفتار آموزشى و هدایتى حضرت ابراهیم (ع) در برابر مشرکان قوم خود، از زبان قرآن مى خوانیم وقتى شب فرا رسید و ستاره اى درخشید ابراهیم (ع) ، آن بزرگ مرد توحید، گفت: این ستاره پروردگار من است. وقتى ستاره در افق ناپدید شد گفت: من افول کننده را دوست ندارم.

پس از آن، وقتى ماه به در آمد و درخشید گفت: این پروردگار من است. وقتى ماه نیز غروب کرد گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند حتما جزء گروه گمراه خواهم بود. (فردا) هنگامى که خورشید را دید طلوع کرده گفت: این یکى پروردگار من است، این بزرگ تر از همه است! خورشید نیز که غروب کرد گفت اى قوم من، من از آنچه شرک مى ورزید بیزارم. من چهره ام را خالصانه به سوى آن کسى متوجه کردم که آسمان ها و زمین را آفرید و من جزء مشرکان نیستم. 
«تسبیح» و مشتقات آن که بارها در قرآن آمده، گاهى بدون واسطه حرف جرّ مفعول گرفته است مانند آیه «انّ الذین عند ربّک لا یستکبرون عن عبادته و یُسَبِّحُونَهُ و له یسجدون».  و گاهى به واسطه حرف «باء»، مانند «فَسَبِّحْ بحمد ربّک و کُنْ من الساجدین».  و گاه نیز با «لام»، مانند آیه مورد بحث.

 

منابع:

موسسه فرهنگی قرآنی نورالمجتبی

 

 

در صورت علاقه مندی به یادگیری کامل مبحث مقالات قرانیی، جهت پیش ثبت نام و یا  شرکت در دوره ها کلیک کنید.

جهت پیش ثبت نام  کلیک کنید...

در صورتی که به مشاوره پیرامون موضوع فوق علاقه دارید کلیک کنید...

اطلاعات بیشتر کلیک کنید...

 

 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

دیدگاه کاربران

 

 

  • اشتراک دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • قرآن پژوهی مالی و حسابداری
  • شرکت دانش پژوهان مالی فرانگر
  • مرکز مشاوره الکترونیک حسابداری, مالی و سرمایه گذاری
  • توسعه توانمندی و فرصتهای شغلی مالی و حسابداری
  • انتخاب برتر محصولات, خدمات و بازار حسابداری, مالی و...
  • توسعه نگر دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • آتیه نگر دانش و سواد مالی مدیران ارشد
  • بهینه نگر دانش و سواد مالی خانواده
  • هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی
    Google Analytics Alternative